خلاصه داستان : در یک رستوران ژاپنی واقع در خیابان‌های شلوغ پکن، لی دونگ برادر بزرگ‌ترش لی چون را متقاعد می‌کند تا با هم به شهر یاناگاوا ژاپن سفر کنند تا معشوق دوران کودکی‌شان لیو چوان را پیدا کنند و با او ملاقات کنند.

At a Japanese restaurant nestled within the busy streets of Beijing, Li Dong convinces his older brother Li Chun to travel together to the Japanese city of Yanagawa to find and catch up with their childhood sweetheart Liu Chuan.

خلاصه داستان : در جائی نزدیک مرز مغلوستان و چین، هونگای به همراه فرزند و همسرش زندگی می کند. بر حسب وظیفه، او نهال درختان مختلفی در بیابان می کارد. پس از سفر همسرش به بیمارستانی در پایتخت، او از تنهایی روی به مشروب می آورد. روزی او با یک فراری از کره شمالی و پسر او آشنا...

In a vast desert area somewhere at the border between Mongolia and China, Hungai lives together with his wife and child. Dutifully, Hungai plants little trees in the desert. After his wife embarks on a long trip to a hospital in the capital Ulaanbaatar to have their sick son examined, Hungai starts to drink out of loneliness. One day, a North Korean fugitive and her son ask for shelter in his home.

خلاصه داستان : گو ونتونگ ، مردی میانسال که تنها زندگی می‌کند، در محل کار با عکاس جوانی به نام او یانگ ون هویی آشنا می‌شود. به طور اتفاقی، گو ونتونگ از محل زندگی پدرش که سال‌ها از او بی‌خبر بوده، مطلع می‌شود. او با تشویق او یانگ ون هویی، تصمیم می‌گیرد با پدرش روبرو شود و رابطه...

Gu Wentong, a middle-aged food critic, is drifting through the local eateries of vibrant Beijing with his younger photographer colleague Oyang. A divorcé with a 6-year-old daughter and estranged from his father for decades, he is looking for a new perspective on life while reconsidering his failings as a father, a son, and a lover. While the seasons come and go, people get together and move apart. Only one thing will remain the same: The White Pagoda where they all meet sooner or later.

خلاصه داستان : هه هیو و جی مون دوستان بسیار خوبی در کالج بودند و در نهایت پس از عاشق شدن راه خود را ادامه دادند. از آن زمان تا به حال همدیگر را ندیده اند و از آنها چیزی نشنیده اند.

A bookseller from Seoul travels with a young woman to Fukuoka in Japan to meet a former friend from university. While their reunion is haunted by the conflicts of the past, his travel companion floats through the plot as if moving through a dream.

خلاصه داستان : این داستانی درباره دختری است که سه مرد بی اهمیت به شدت به آن اهمیت می دهند. مردان به دختر نگاه می کنند و او را بت خود می دانند. اما یک روز ، یک پسر جدید در زندگی او ظاهر می شود.

They're losers, but nice ones. Every day they sit at Yeri's bar, smitten by the young Chinese-Korean woman. Yeri doesn't have a preference. To her, they are equally sweet: Jongbin, a milk-drinking epileptic, Ikjune, a former petty criminal, and the introverted Jungbum, who fled from North Korea.