خلاصه داستان : داستان پسری جوان را روایت می‌کند که در یک روستای دورافتاده رها شده و با یک بیماری لاعلاج دست و گریبان است. ورود ناگهانی افرادی ناشناس، بارقه‌ای از امید را در زندگی او پدید می‌آورد و این سوال را مطرح می‌کند که آیا هنوز برای تغییر سرنوشت او دیر نشده است.

In a story based on real events, a boy deals with disease and despair in a remote Nigerian village -- until an unexpected source of help changes his life.

خلاصه داستان : یک بیوه غمگین که برای از دست دادن همسرش سوگواری می کند، یک سال بعد متوجه می شود که همه چیز آنطور که به نظر می رسد نیست.

Tobi and Shola are at the peak of their 5 year marriage and are still as in love as when they were newly weds, until the disappearance of the wife one rainy night that led to Tobi being admitted into a Mental asylum.

خلاصه داستان : داستان یک مرد جوان مسئولیت ناپذیر که با مادرش مشکلاتی را دارد. روزی از روزها از خواب بیدار می شود و در کمال تعجب، هیچکس نمی تواند او را بشناسد، البته بجز ...

An irresponsible young man in conflict with his mother wakes up one day and to his surprise, no-one he knows can recognize him, except for a local bread hawker..