خلاصه داستان : "شرکت گرگ ها بهتر از انسان است." روزگاری بسیار زننده ، زن با مرد ملاقات می کند. زن با مرد می رقصد. مرد زن را می بوسد. مرد گریبان زن را می گیرد. زن از مرد فرار می کند. مرد زن را تعقیب می کند - چیز جدیدی نیست. یا وجود دارد؟

A woman flees two serial killers who are hot on her heels in a forest.

خلاصه داستان : سال 1919 در یک شهر کوچک که با موج گرما در بر گرفته شده، یک قهرمان جنگی درون یک سربازخانه‎ی متروکه زندانی شده است. در مقابل در آن سربازخانه‎ سگ تازیانه خورده‎اش صبح تا شب پارس می‎کند. تا اینکه…

In 1919, in a small town under the crushing heat of summer, a war hero is held prisoner in an abandoned barracks. Outside, his mangy dog barks night and day. Not far off in the countryside, an extraordinarily intelligent young woman works the land, waiting and hoping. A judge whose principles have been sorely shaken by the war is coming to sort out this case of which it is better not to speak.